//= $monet ?>
این پسر نمی تواند از پس امور مالی خود برآید و نمی تواند به درستی از دخترش محافظت کند. او را نزد یک سیاهپوست فرستاد تا بدهیهایش را بپردازد، و حتی نمیدانست که دو نفر از آنها خواهند بود. و خودش بیهوده در آستان خانه رها شد. البته از دختر پذیرایی مناسبی شد و در دو بشکه زدند، اما بدهی باید بازپرداخت شود و او چاره ای جز رضایت هر دو نداشت. او این کار را کاملاً انجام داد.
سه نفره بد نیست دختران بلوند می دانند چه کار می کنند، رابطه جنسی دارند و در مقابل پدرشان کمترین خجالت نمی کشند. بنابراین رسوایی خانوادگی به پایان رسید و همه چیز به خوبی پیش می رود.